سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بهترین وبلاگ سبک زندگی

الکساندر سولژنیتسین؛ خائن یا پیامبر؟

الکساندر سولژنیتسین؛ خائن یا پیامبر؟


 

  • الکساندر سولژنیتسین؛ خائن یا پیامبر؟

    برترین‌ها: یازده سال از مرگ الکساندر سولژنیتسین، نویسنده روس برنده جایزه نوبل ادبیات، که برخی او را «خائن» و برخی دیگر او را «پیامبر» می‌نامیدند، می‌گذرد. او اگر زنده بود امروز دقیقا صدساله می‌شد.

    این نویسنده در آثار ادبی‌اش با بهره‌گیری از تجربه‌های زیسته خود، تاریخ سیاسی قرن بیستم کشورش، به ویژه سازوکار سرکوب سیستماتیک را روایت می‌کند. با این حال، هرچند که اکنون دیگر ممنوعیتی برای انتشار آثار این نویسنده معترضِ پیشرو‌ وجود ندارد، اما او همچنان در زادگاهش مهجور است.

    از تولد تا زندان و تبعید

    سولژنیتسین 11 دسامبر 1918 در شهر کیسلوفودسک واقع در قفقاز شمالی و در یک خانواده متوسط به دنیا آمد. پدرش که داوطلبانه به جبهه‌های جنگ جهانی اول رفته بود، در ژوئن 1918، یعنی چند ماه پیش از آنکه فرزندش، الکساندر، به دنیا بیاید، در بازگشت از جبهه در یک تصادف شدیدا زخمی شد و درگذشت. الکساندر تا شش سالگی نزد خانواده مادرش سپرده شد، زیرا مادرش در شهر روستوف به عنوان منشی مشغول به کار بود.

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    الکساندر سولژنیتسین با این که از همان نوجوانی به ادبیات علاقه داشت، اما تصمیم گرفت که در دانشگاه روستوف در رشته ریاضیات و فیزیک تحصیل کند. او با این حال، همزمان به صورت مکاتبه‌ای در زمینه ادبیات و فلسفه آموزش می‌دید و در کلاس‌های انگلیسی و زبان لاتین نیز ثبت نام کرد.

    در همین دوران بود که تحت تأثیر فضای کمونیستی حاکم، سولژنیتسین هم طرفدار این ایدئولوژی شد.

    در 1936 با ناتالیا ریچتوفسکایا که یک دانشجوی شیمی بود آشنا شد و چهار سال بعد، در 27 آوریل 1940 با او ازدواج کرد. سولژنیتسین در ژوئن همین سال تحصیلات دانشگاهی خود را به پایان رساند و همچنین به مسکو رفت تا امتحانات پایانی رشته ادبیات را نیز بگذراند.

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    دقیقا در همین روزها بود که آلمان به شوروی اعلان جنگ کرد. با شروع جنگ، سولژنیتسین به ارتش سرخ پیوست و یک سال بعد، با درخواست خودش، به یک مدرسه نظامی رفت. او در ارتش مدارج نظامی را طی کرد و در 1944 نشان «ستاره سرخ» گرفت.

    اما چند ماه بعد، در فوریه 1945، به دنبال انتقادهایی که در نامه‌نگاری‌های شخصی‌اش علیه سیاست و صلاحیت نظامی استالین مطرح کرده بود، از طرف بخش ضدجاسوسی ارتش سرخ بازداشت شد. او در یکی از این نامه‌ها نوشته بود که استالین - که از سوی رسانه‌های رسمی «دوست تمام سربازان» خوانده می‌شد - با پاکسازی‌هایی که انجام داده، تیشه به ریشه ارتش زده است.

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    علاوه بر سولژنیتسین، گیرنده این نامه هم بازداشت شد و هر دو به تشکیل یک سازمان ضدانقلابی متهم شدند. با همین اتهام سولژنیتسین در تابستان 1945 به هشت سال زندان در اردوگاه کار اجباری (گولاگ) محکوم شد. در 1952، ناتالیا ریچتوفسکایا که از سوی دولت همسر دشمن مردم خوانده می‌شد، برای اینکه بتواند شغلی پیدا کند از سولژنیتسین طلاق گرفت.

    در فوریه 1953، دقیقا چند هفته پیش از مرگ استالین، سولژنیتسین از اردوگاه خارج شد، اما برای گذراندن تبعید ابد به قزاقستان فرستاده شد. در آنجا بود که بیماری سرطان که در اردوگاه به آن مبتلا شده بود، درمان شد. کتاب بخش سرطان حاصل این دوران است. اما پس از تجدیدنظر در مجازاتش، در 1956، در شهر ریازان در دویست کیلومتری جنوب مسکو ساکن شد و به تدریس فیزیک پرداخت.

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    او یک سال بعد با همسر سابقش دوباره ازدواج کرد، اما زندگی مشترک مجدد آنان پانزده سال بیشتر دوام نیاورد و در سال 1972، این بار نه به دلایل سیاسی، بلکه به دلایل شخصی از یکدیگر جدا شدند. سولژنیتسین یک سال بعد با ناتالیا دمیتریونا 32 ساله که او هم ریاضیات خوانده بود، ازدواج کرد. سولژنیتسین به غیر از دیمیتری، پسری که از ازدواج اولش داشت، از ازدواج دومش نیز دارای سه فرزند شد.

    تولد یک نویسنده

    الکساندر سولژنیتسین تا چهل و چهارسالگی به عنوان نویسنده شناخته شده نبود. در سال 1962 بود که به لطف انتشار داستان یک روز ایوان دنیسوویچ در نووی میر، نشریه اتحادیه نویسندگان شوروی، هم در کشورش و هم در جهان شهرت یافت. این رمان شرایط زندگی در یک اردوگاه کار اجباری در دهه 1950 را به تصویر می‌کشد.

    پس از انتشار این داستان بود که سولژنیتسین به کرملین دعوت شد و با نیکیتا خروشچف، رهبر وقت شوروی که چاپ یک روز ایوان دنیسوویچ با اجازه شخصی او صورت گرفته بود، دیدار کرد. اما دو سال بعد، وقتی لئونید برژنف به قدرت رسید محدودیت‌ها برای انتشار آثارش روز به روز افزایش یافت.

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    سولژنیتسین در اواخر دهه 1960، در یک نامه به پنجمین کنگره نویسندگان شوروی خواستار حذف کامل سانسور - چه سانسور آشکار و چه سانسور پنهانی - تولیدات هنری شد. او همچنین خطاب به همکارانش نوشت: شما فقط مردگان را دوست دارید.

    در همین دهه بود که رمان‌ درخت بلوط و گوساله شرح مبارزه‌اش با حکومت شوروی را منتشر کرد. نویسندگان دیگری هم بودند که در آن زمان به سهم خود ادبیات ضدشوروی را پایه‌گذاری کردند که تا فروپاشی این حکومت ادامه داشت. مثل وارلام شالاموف که قصه‌های کلیما را نوشت اما آثارش به اندازه سولژنیتسین با استقبال مواجه نشد.

    همچنین در همین دوره بود که رمان‌های اولین دایره و بخش سرطان و همچنین اولین بخش از شاهکار تاریخی سولژنیتسین به نام چرخ سرخ در غرب منتشر شد و جایزه نوبل ادبیات را در سال 1970 برای او به همراه آورد. اما او از بیم از دست دادن ملیت شوروی و به دنبال آن ممنوعیت بازگشت به کشورش، نتوانست به استکهلم برود تا جایزه‌اش را دریافت کند.

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    از آن پس زندگی سولژنیتسین بیش از پیش تحت نظر سرویس‌های اطلاعاتی شوروی قرار گرفت. به همین دلیل او بخشی از مدارک خود را در خانه یکی از دوستانش گذاشت و در 1969، زمانی که از آزار و اذیت حکومت به ستوه آمد، در خانه یکی از دوستانش ساکن شد.

    با این حال، فشار بر این نویسنده معترض ادامه داشت. در سال 1971 از یک حمله جان سالم به در برد و نزدیک بود یکی از همکارانش نیز در یک تصادف کشته شود.

    انتشار مجمع الجزایر گولاگ و خروج از شوروی

    در سال 1973، نسخه دستنویس کتاب مجمع الجزایر گولاگ به طرز معجزه‌آسایی از روسیه خارج شد و در پاریس به زبان روسی به چاپ رسید. او در این کتاب، ماهیت نظام توتالیتر شوروی را از درون اردوگاه‌های کار اجباری نشان می‌دهد. سولژنیتسین این کتاب را در سال‌های 1958 تا 1967 روی کاغذهای کوچکی نوشته و در باغ‌ خانه‌های دوستانش دفن کرده بود و همزمان یک کپی از آن را از طریق یکی از دوستانش به غرب فرستاده بود.

    سولژنیتسین قصد داشت کتاب مجمع الجزایر گولاگ پس از مرگش به عنوان نوعی وصیت‌نامه منتشر شود، اما پس از آنکه یکی از دوستانش خودکشی کرد، این تصمیمش عوض شد. این دوست سولژنیتسین محل اختفای یکی از نسخه‌های این کتاب را به سازمان اطلاعات شوروی (کاگ‌ب) لو داده بود.

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    نسخه دستنویس کتاب مجمع الجزایر گولاگ

    مجمع الجزایر گولاگ مثل دیگر کتاب‌هایی که پیش از آن درباره اردوگاه‌های کار اجباری در شوروی نوشته شده، یک شهادت دست اول به شمار می‌رود، اما نسبت به آنها، بسیار دقیق‌تر و جزئی‌تر شرایط این اردوگاه‌ها را شرح داده و حتی احکام و قوانینی را که سیاست زندان در حکومت شوروی را تشکیل می‌داد، ذکر کرده است.

    انتشار این کتاب در فرانسه با محکومیت آن از سوی حزب کمونیست مواجه و نویسنده‌اش طرفدار نئونازی‌ها خوانده شد. اما در آلمان هاینریش بل، نویسنده بزرگ این کشور، زمینه اسکان سولژنیتسین در شهر زوریخ سوئیس را فراهم کرد تا اینکه در نهایت سولژنیتسین به آمریکا مهاجرت کرد.

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    در این دوره بود که این نویسنده روس گفت‌وگوهای متعددی با رسانه‌ها انجام داد و در جاهای مختلف مثل دانشگاه هاروارد در سال 1978 سخنرانی می‌کرد. او که در کودکی آموزش ارتدوکس دیده بود، با این که به غرب پناه آورده بود، اما به ماتریالیسم غربی بدگمان بود و در یک سخنرانی در سال 1975 در سنای آمریکا، از وجه مصرفی جامعه غرب انتقاد کرد.

    سولژنیتسین در آمریکا در شهر کاوندیش در ایالت ورمانت ساکن شد و آنجا بود که بیشتر وقت خود را صرف نوشتن ادامه رمان چرخ سرخ کرد؛ رمان تاریخی چند جلدی درباره انقلاب روسیه.

    بازگشت به روسیه

    به دنبال اصلاحات گورباچف، ملیت سولژنیتسین به او بازگردانده شد و مجمع الجزایر گولاگ در وطن نویسنده به چاپ رسید. او چندی پس از فروپاشی شوروی، در 1994 به وطنش بازگشت و با قطار به مدت یک ماه کشورش را گشت. از آن پس، در روسیه ساکن شد و در 2008 در مسکو درگذشت.

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    پس از مرگ این نویسنده، برخی از آثار او از جمله یادداشت‌های روزانه‌اش درباره نگارش رمان چرخ سرخ که دهه‌ها به طول انجامید، منتشر شد. او در این یادداشت‌ها، علاوه بر مسائل سیاسی و ادبی‌ای که مطرح می‌کند، نظر خود درباره نوشتن رمان را نیز شرح می‌دهد. سولژنیتسین درباره چرخ سرخ گفته بود: اگر قبل از "چرخ سرخ" به شوروی بازگردم در واقع مثل آدمی لال خواهم بود. هیچکس نخواهد فهمید که حرفم چه بوده است.

    مراسم خاکسپاری سولژنیتسین در روسیه، با ادای احترام از سوی مقامات به ویژه ولادیمیر پوتین همراه بود، اما یک دهه پس از مرگ این نویسنده، او تا حدودی در کشورش به فراموشی سپرده شده است.

    با گذشت بیش از ربع قرن از فروپاشی شوروی، نسل جوان امروز روسیه نه چیز زیادی از آن دوران می‌داند و نه علاقه چندانی به خواندن آثار نویسندگانی چون سولژنیتسین نشان می‌دهد. آن اشتیاقی که برای خواندن مخفیانه آثار این نویسنده معترض وجود داشت به نظر می‌رسد دیگر از بین رفته است. این درحالی است که حتی گاهی در روسیه امروز، زمزمه‌هایی مبنی بر نفی سرکوب‌های استالین به گوش می‌رسد.

    در یک نظرسنجی که سال گذشته در روسیه درباره چهره‌های ماندگار قرن بیستم این کشور انجام شد، سولژنیتسین در جایگاه پنجم قرار گرفت، یعنی پائین‌تر از ولادیمیر ویسوتسکی، خواننده و بازیگر، یوری گاگارین فضانورد، مارشال گئورگی ژوکوف، از فرماندهان دوران جنگ جهانی دوم و حتی استالین!

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    با این حال، به مناسبت دهمین سالمرگ و صدمین سال تولد سولژنیتسین چندین مراسم در بزرگداشت او در روسیه برگزار شده، از جمله پرده‌برداری از مجسمه او در خیابانی به نامش در مسکو. همچنین یکی از پسران این نویسنده، که تنها باقیمانده خانواده سولژنیتسین در خارج از روسیه است، اپرایی را بر اساس رمان یک روز ایوان دنیسوویچ نوشته پدرش به روی صحنه معروف‌ترین سالن تئاتر مسکو برده است.

    بزرگداشت سولژنیتسین در روسیه در حالی است که برخی از بازگشت دوران سرکوب استالینی به این کشور سخن می‌گویند.

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    به عنوان نمونه، در سال 2015 اولگ سنتسوف، کارگردان اوکراینی از سوی دستگاه قضائی روسیه به اتهام تروریسم به بیست سال زندان محکوم شد. کیریل سربرنیکوف، کارگردان تئاتر نیز بیش از یک سال است که در حبس خانگی است. همچنین یک خواننده رپ روسیه که در شعرهایش از حکومت انتقاد می‌کرد مسموم شد و از فعالیت یک گروه موسیقی الکترونیک نیز جلوگیری شده است.

    سولژنیتسین در ایران

    الکساندر سولژنیتسین: خائن یا پیامبر؟

    آشنایی خوانندگان فارسی‌زبان آثار الکساندر سولژنیتسین در ایران، به انتشار ترجمه‌های مترجمانی چون عبدالله توکل از آثار این نویسنده بازمی‌گردد. علاوه بر این مترجم که مجمع الجزایر گولاگ را به فارسی ترجمه کرد، رمان مهم یک روز ایوان دنیسوویچ نیز در نیمه اول دهه شصت خورشیدی با ترجمه رضا فرخفال به چاپ رسید.

    همچنین مترجمانی مثل اسدالله علیزاده، روشن وزیری و مینو مشیری نیز به سراغ این نویسنده رفته‌اند، اما هنوز برخی از آثار مهم این نویسنده مثل چرخ سرخ به فارسی ترجمه نشده است.

    با وجود ترجمه‌های متعدد از آثار سولژنیتسین در ایران، این آثار نتوانست محبوبیت کتاب‌‌های دیگر نویسندگان منتقد حکومت‌های توتالیتر مثل میلان کوندرا و ماریو بارگاس یوسا را کسب کند.

    منبع: BBC


سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر؛ علائم و راههای پیشگیری از آن

سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر؛ علائم و راه‌های پیشگیری از آن


 

  • سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر؛ علائم و راه‌های پیشگیری از آن

    887329

    31 تیر 1398 - 08:56

    2293 

    برترین‌ها: قدرت بینایی که در اختیار ماست، واقعا یک نعمت است، اما اغلب از این هدیه‌ی الهی غافل می‌شویم و چشمان‌مان را هر روز در معرض انواع فشار‌ها و استرس‌ها قرار می‌دهیم. بیشتر ما هر روز 8 تا 9 ساعت مقابل کامپیوتر کار می‌کنیم و وقتی هم که به خانه برمی‌گردیم، یا موبایل دست‌مان است و یا جلوی تلویزیون نشسته‌ایم. سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر، نتیجه‌ی تمام فشار‌هایی است که به خاطر دنیای دیجیتال به چشم‌های‌مان وارد می‌کنیم.

    حدود 60 میلیون نفر در تمام دنیا دچار سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر هستند. اگر بدون رعایت موارد لازم جهت مراقبت از چشم‌های‌مان همچنان به این فشار‌ها ادامه دهیم، ناچارا دچار عوارض و بیماری‌های چشمی خواهیم شد.

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر، علائم، علت‌ها و درمان

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر چیست؟

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر عبارتی است که برای توضیح تمام مشکلات بینایی که در نتیجه‌ی استفاده‌ی طولانی مدت از کامپیوتر روی می‌دهند به کار برده می‌شود. سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر به طور معمول، فشار دیجیتالی بر چشم است. محققان عقیده دارند تقریبا 50 تا 90 درصد افرادی که با کامپیوتر کار می‌کنند، دست کم یکی دو علامت از این سندرم را دارند.

    اما این فقط افراد بزرگسال نیستند که دچار سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر می‌شوند. بلکه بچه‌ها نیز ساعت‌های طولانی به مانیتور‌ها خیره می‌شوند، مخصوصا اینکه نور صفحه و وضعیت بدنی‌شان نیز ایراد‌های زیادی دارد.

    کامپیوتر چگونه بر بینایی اثر می‌گذارد؟

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر (CVS) چیزی شبیه سندرم تونل کارپال و سایر آسیب‌های حرکتی (تکرار شونده) است که بیشتر افراد در محل کار دچارشان می‌شوند. سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر به دلیل حرکت مکرر چشم در یک جهت برای مدت طولانی به وجود می‌آید.

    وقتی شما مدام به کامپیوتر نگاه می‌کنید، چشم‌های‌تان هم مجبورند مدام تمرکز کنند و این تمرکز کردن پیوسته تکرار می‌شود. چشم‌ها به طور مداوم به چپ و راست و این طرف و آن طرف نگاه می‌کنند و بین مانیتور و چیز‌های دیگری که باید بخوانید و بنویسید در گردش‌اند. ضمنا چشم‌های‌تان نسبت به تصاویر مدام در حال تغییر روی اسکرین کامپیوتر واکنش نشان می‌دهند. هر چند چنین کار‌هایی ممکن است ساده به نظر برسند، اما این عضلات چشم‌های‌تان هستند که باید کار و تلاش زیادی انجام دهند.

    چه چیزی سبب سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر می‌شود؟

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر، علائم، علت‌ها و درمان

    برخی از دلایل شایع سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر شامل موارد زیر می‌شوند:

    • استفاده نکردن از عینک مطالعه یا عینک ضد تابش خیره کننده به طور مرتب
    • بالا رفتن سن
    • خیره شدن به صفحات دیجیتال
    • وضعیت نادرست چشم یا بدن در برابر مانیتور
    • افرادی که دچار سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر هستند، علائم و نشانه‌های زیر را دارند:
    • تاری دید یا دو بینی
    • خستگی چشم
    • مگس پران
    • احساس سوزش در چشم‌ها
    • خشکی چشم
    • قرمزی و آبریزی چشم
    • حساس شدن چشم
    • سر درد
    • کمر درد و گردن درد

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر چگونه تشخیص داده می‌شود؟

    پزشک متخصص چشم می‌تواند با معاینه‌ی چشم‌های‌تان تشخیص دهد دچار سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر هستید. ضمنا پزشک‌تان ممکن است سوال‌هایی در مورد علائمی که دارید و هر روز چقدر مقابل کامپیوتر می‌نشینید بپرسد تا تشخیص دقیق را بدهد. بعد از تشخیص سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر، پزشک از شما می‌خواهد تغییراتی ساده‌ای در شیوه‌ی کار کردن‌تان با کامپیوتر ایجاد کنید. موارد زیر از راهکار‌های مناسب درمان سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر هستند:

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر چگونه درمان می‌شود؟

    بعد از اینکه تشخیص داده شد دچار سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر هستید، حتما باید برای چکاپ‌های منظم به چشم پزشک مراجعه کنید تا بینایی‌تان بیشتر از این آسیب نبیند. تجویز پزشک‌تان ممکن است عینک یا لنز‌های تماسی بسته به نیازتان باشد. احتمالا عینکی برای هنگام کار با کامپیوتر نیز برای‌تان تجویز می‌شود. همچنین ممکن است لنز بیفوکال یا تینت دار (قدری رنگ شفاف در داخل ماده آن قرار داده شده باشد) برای شما تجویز شود.

    چند تغییر ساده در زمان کار با کامپیوتر که به درمان سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر کمک می‌کند:

    • هر گونه نورپردازی در محل کارتان که می‌تواند به صفحه‌ی اسکرین‌تان بتابد تغییر دهید. ضمنا اگر نوری که از پنجره‌ای نزدیک به اسکرین می‌تابد مزاحم است، می‌توانید جای کامپیوتر خود را تغییر دهید.
    • نور مانیتور را تا جایی که ممکن است کم کنید.
    • میز کارتان را جوری تنظیم کنید که مانیتور، کمی پایین‌تر از چشم‌های‌تان باشد و فاصله‌ی لازم از چشم‌های‌تان را نیز داشته باشد.
    • هر 20 دقیقه از جای‌تان بلند شوید و 20 ثانیه به چیزی که 20 قدم از شما فاصله دارد نگاه کنید (قانون 20، 20، 20)
    • سایز فونت‌ها را تغییر دهید تا مجبور نباشید به چشم‌های‌تان زیاد فشار وارد کنید.

    تمام این نکات و تغییرات ساده می‌توانند در بلند مدت به خوبی نتیجه بدهند.

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر، علائم، علت‌ها و درمان

    توصیه‌هایی برای پیشگیری از سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر

    • نیازی نیست استفاده از کامپیوتر را به طور کل فراموش کنید تا دچار سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر نشوید، بلکه با چند تغییر در نحوه‌ی استفاده از آن می‌توانید کار چشم‌تان را سبُک‌تر و ساده‌تر کنید.
    • برای مانیتور کامپیوتر، موبالی و یا تبلت‌تان از فیلتر ضد تابش استفاده کنید.
    • قانون 20، 20، 20 را که در بالا گفتیم فراموش نکنید.
    • حین کار با کامپیوتر هر 15 دقیقه به چشمان‌تان استراحت دهید و بیش از دو ساعت به طور پیوسته با کامپیوتر کار نکنید.
    • اگر چشم‌های‌تان معمولا خشک می‌شوند، از اشک مصنوعی استفاده کنید.
    • در اتاق‌تان، نزدیک به میز کارتان یک دستگاه رطوبت ساز قرار دهید تا دچار خشکی چشم نشوید.
    • نور اطراف‌تان باید به اندازه‌ی کافی روشن باشد تا نور حاصل از اسکرین به چشم‌تان فشار وارد نکند.
    • اگر عادت دارید مدام از لنز استفاده کنید، حین کار با کامپیوتر هرازگاهی لنز‌ها را کنار بگذارید و از عینک استفاده کنید تا چشم‌های‌تان استراحت کنند.
    • به طور مرتب برای معاینه‌ی چشم‌های‌تان به چشم پزشک مراجعه کنید.
    • رژیم غذایی سالمی داشته باشید که سرشار از انواع املاح و ویتامین‌ها باشد.
    • تمرین‌های مربوط به چشم را انجام دهید، مانند آرام پلک زدن، چرخاندن چشم‌ها در جهت حرکت عقربه‌های ساعت، و یا بعضی وقت‌ها به دوردست‌ها نگاه کردن.
    • جوری که مقابل کامپیوتر می‌نشینید و فاصله‌ای که از آن می‌گیرید نیز نقش بسیار مهمی در درمان سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر دارد.

    فُرم مناسب بدن در مقابل کامپیوتر چگونه باید باشد؟

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر، علائم، علت‌ها و درمان

    • نزدیک به کیبورد بنشینید و آن را دقیقا جلوی بدن‌تان قرار دهید.
    • ارتفاعی که کیبوردتان در آن قرار می‌گیرد باید اندازه‌ای باشد که شانه‌های‌تان راحت باشند و مچ دست های‌تان و دست‌های‌تان موازی با کیبورد باشند.
    • مچ دست‌تان باید تکیه گاه داشته باشد و آویزان و رها نباشد.
    • به اندازه‌ی طول بازوی‌تان باید از اسکرین فاصله داشته باشید.
    • اسکرین را کمی پایین‌تر از سطح چشم‌های‌تان قرار دهید.
    • مرکز اسکرین باید دست کم 10 تا 15 درجه زیر سطح چشم‌های‌تان باشد.
    • وقتی که استراحت می‌کنید از اسکرین‌های دیجیتال استفاده نکنید.

    شما به راحتی ممکن است طی مشغله‌های روزانه‌تان، مراقبت از چشم‌های‌تان را فراموش کنید، اما کمی توجه کافیست تا کمک زیادی به سلامت چشم‌های‌تان بکنید.

    چقدر طول می‌کشد تا سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر برطرف شود؟

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر یک عارضه‌ی موقتی است که ممکن است از چند دقیقه تا چند روز طول بکشد. اگر یه علائم‌تان توجه نکنید و درمان را شروع نکنید، می‌تواند سبب آسیب‌های بیشتری به چشم‌های‌تان بشود.

    آیا سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر دائمی است؟

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر هیچ اثر بلند مدتی به جا نمی‌گذارد و معمولا موقتی است.

    چگونه می‌توان استرس چشم‌ها را برطرف کرد؟

    سندرم بینایی ناشی از کامپیوتر، علائم، علت‌ها و درمان

    برای ریلکس و آرام کردن چشم‌ها از استرس‌های مداوم، هر بیست دقیقه به آن‌ها استراحت بدهید و به دور دست نگاه کنید. همچنین می‌توانید چند ثانیه، کف انتهای کف دست‌های‌تان را روی چشم‌های‌تان قرار دهید.

    منبع: stylecraze


برترین فیلمهای فلسفی تاریخ سینما

برترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما


 

  • برترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    878825

    11 تیر 1398 - 08:28

    4607 

    برترین‌ها: با یا بدون درک شکل هنری فیلمسازی، کارگردانان و نویسندگان اغلب از رسانه‌های تصویری ترجیحی خود برای بازگویی یک داستان استفاده می‌کنند. ایدئولوژی ها، تئوری‌ها و هر فرمی از پیام همواره در این محمل تصویری کدگذاری می‌شود به این امید که مخاطب پیام آن را درک و دریافت نماید.

    راز ساخت یک فیلم موفق، به خصوص وقتی که شامل روایت یک داستان باشد، در این است که از موعظه و پیام دهی مستقیم خودداری کرد. از مل گیبسون تا سث مک فارلن، از فدریکو فلینی تا ریدلی اسکات و البته آلفرد هیچکاک بزرگ، همه فیلم‌های آنان دارای پیام یا پیام‌هایی است؛ از سبک داستان پردازی سمبلیک تا دیالوگ‌های هوشمندانه پنهان.

    1- طناب (1948) - آلفرد هیچکاک

    بهترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    آلفرد هیچکاک، استاد سینمای تعلیقی، با مخاطب خود بازی می‌کند، آن‌ها را فراری داده و در نهایت آن‌ها در شوک به دام می‌اندازد. فیلم «طناب» (Rope) یکی از بی پرواترین ساخته‌های اوست که عمداً به عنوان یک فیلم تک برداشتی ساخته شده است، آزمایشی در دنیا و زمان واقعی. جیمز استوارت، فارلی گرانگر و جان دال از بازیگران این کلاسیک نادیده گرفته شده هستند که منحصربفرد‌ترین تکنیک‌های فیلمسازی آن دوران را در خود دارد و دیدگاه افراد نسبت به یکدیگر را در طی یک آزمایش عملی به مخاطب نشان می‌دهد.

    این فیلم بر اساس داستان واقعی لئوپولد و لوب در سال 1924 ساخته شده است، دو دانشجوی همجنسگرای حقوق در شیکاگو که تنها برای هیجان و اثبات اینکه آنقدر باهوش هستند که بتوانند قسر در بروند یک پسربچه 14 ساله را به قتل می‌رسانند. «طناب» یک فیلم ضد هستی گرایی است و استیوارت در اوج وحشت متوجه می‌شود که دو تن از شاگردانش با دنبال کردن اصول اگزیستانسیالیسم، یکی از همکلاسی‌های خود را به قتل رسانده اند. وی در نهایت در می‌یابد که پیروزی از این مرام فلسفی تنها رنج برای دنباله رو و افراد اطراف او را در پی دارد. برخی از عقاید فلسفی نیچه و فروید را می‌توان به شکلی مشهود در این فیلم مشاهده کرد.


    2- مهر هفتم (1957) - اینگمار برگمان

    بهترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    اینگمار برگمان، فیلم «مهر هفتم» (The Seventh Seal) را مثل یک مدل سینمایی اگزیستانسیالیستی و در مورد جستجوی پساآخرالزمانی یک مرد برای معنای زندگی ساخته است. این داستان خارق العاده در مورد شوالیه‌ای است که مرگ را به یک بازی بد سرانجام شطرنج دعوت می‌کند. اگر چه این فیلم در مورد درک از خود بر اساس سوالات متافیزیکی و فلسفی است، کارگردان بزرگ سوئدی می‌خواهد که مخاطب این فیلم را همراه با مسائلی درون داستان آن مانند شر، فلسفه دین و اگزیستانسیالیسم تجربه نماید.

    او دردسر شخصیت بلاخ با باورهایش را به زیبایی به تصویر می‌کشد و در نهایت قضاوت را بر عهده خود مخاطب می‌گذارد. این فیلم سوالات بسیاری را در ذهن مخاطب بر می‌انگیزد و نه موعظه می‌کند و نه بخشی از جامعه را تحقیر می‌سازد. به جای آن او تنها عقاید و باور‌های مختلف را بازگو کرده و قضاوت را به عهده مخاطب می‌گذارد.


    3- زندگی شیرین (1960) - فدریکو فلینی

    بهترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    فیلم «زندگی شیرین» (La Dolce Vita) به کارگردانی فدریکو فلینی حسی تاریک و اغلب همراه با شوخی را در مورد سبک زندگی تجمل گرایانه مردم در شهر رم در پیش می‌گیرد. مارسلو ماسترویانی در این فیلم نقش یک روزنامه نگار مجله‌های زرد را بازی می‌کند که نمی‌تواند در مورد برنامه‌های آینده اش تصمیم گرفته و حس می‌کند درون یک جعبه به دام افتاده است. انگار کارگردان می‌خواهد در این فیلم با مخاطب خود در مورد هفت گناه اصلی سخن بگوید که در طی هفت شب و هفت سپیده دم رخ می‌دهند.

    تمام داستان فیلم در منطقه سون هیلز رم، در کافه‌های شبانه و در پیاده رو‌ها رخ می‌دهد. کمتر فیلمی اینچنین توانسته در دوره‌های مختلفی دیدگاه‌هایی یکسانی نسبت به فلسفه، زندگی و مرگ را در مخاطب برانگیزد. شاید چیزی به اسم زندگی خوب وجود نداشته باشد، اما انتخاب‌هایی که شما در زندگی تان می‌کنید نتیجه زندگی تان را مشخص می‌سازد.


    4- عشق و مرگ (1975) - وودی آلن

    بهترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    در فیلم «عشق و مرگ» (Love and Death) به عنوان هجویه‌ای در مورد روس ها، از فیودور داستایوفسکی گرفته تا فیلم‌های سرگئی آیزنشتاین، وودی آلن اضطراب کافکایی خود و ترس کیرکگارد را در یک کمدی بی وقفه در مورد جنگ و صلح، جنایات و مکافات و پدران و پسران ترکیب می‌سازد. آلن در این فیلم نقش بوریس را بازی می‌کند که تا سن 30 سالگی نمی‌تواند بدون روشن بودن لامپ‌ها بخوابد.

    در این سن او به دلیل جنایتی که مرتکب نشده انتظار مرگ را می‌کشد. او در نهایت تجربه خود از زندگی را به مخاطب نشان می‌دهد که همان عشق و مرگ است. او به ما یادآور می‌شود که اگر چه ذهن و عقل فوق العاده است، اما این جسم است که تمام لذت زندگی را می‌برد و در نهایت مرگ را به مثابه یک مُسکن آرام بخش به تصویر می‌کشد.


    5- بلید رانر (1982) - ریدلی اسکات

    بهترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    «بلید رانر» (Blade Runner) فیلمی بر اساس یک رمان علمی تخیلی نوشته فیلیپی کی دیک است که در آن هریسون فورد نقش انسانی‌های به نام بلید رانر را ایفا می‌کند که وظیفه پیدا کردن و کشتن (بازنشسته کردن) شبه انسان‌ها را دارد. این شبه انسان‌ها برای خدمت کردن به انسان‌ها به عنوان برده‌های کارگر به منظور جستجو و مسکونی کردن دیگر سیارگان مورد استفاده قرار گرفته اند.

    فیلم، معنای انسانیت در عصر سایبرنتیک را به تصویر می‌کشد و سوال‌هایی اینچنینی در ذهن مخاطب ایجاد می‌نماید: اگر هوش مصنوعی در کالبدی شبیه و با رفتار انسانی قرار داده می‌شد، آیا می‌شد آن را انسان دانست؟ آیا شبه انسان‌ها یا همان اندروید‌ها تفاوت مهمی با انسان‌هایی که آن‌ها را خلق کرده اند خواهند داشت؟ اگزیستانسیالیسم!


    6- نمایش ترومن (1998) - پیتر ویر

    بهترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    در فیلم «نمایش ترومن» (The Truman Show) جیم کری نقش شخصیت ترومن را بازی می‌کند. همه چیز در مورد این شخصیت غیرواقعی و ساختگی است. روابطش، کارش و زندگی اش در برای چشم میلیون‌های بیننده تلویزیونی قرار دارد بدون آن که خودش بداند. چه چیز واقعی است؟ این فیلم ارجاعی به افکار فیلسوفان بزرگی از دکارت تا سارتر و از شوپنهاور تا افلاطون است. «نمایش ترومن» یک فیلم بسیار تکان دهنده است که دستکم توسط 5.000 دوربین ضبط شده، به طور مستقیم و در 24 ساعت شبانه روز و هفت روز هفته در برابر دیدگان مخاطب قرار دارد.

    انگار مخاطب خدایی است که ترومن را خلق کرده، او را نگاه کرده، دنبال می‌کند و در تمام این مدت ترومن کاملاً بی خبر است که او چرخ دنده اصلی دنیای خود است. این موضوع سوالاتی را در مورد خداوند، اخلاق مداری و درستی رفتار در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند. این آزمایش روانشناسانه، پاسخگویی با سوالات زیادی را به عهده خود مخاطب می‌گذارد.


    7- ماتریکس (1999) -واچوفسکی‌ها

    بهترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    همه کیانو ریوز را به خاطر نقش نئو در فیلم «ماتریکس» (The Matrix) می‌شناسند. او در این فیلم نقش یک برنامه نویس کامپیوتر در طول روز و یک هکر در طول شب را بازی می‌کند. زندگی نئو بعد از دریافت یک پیام رازآلود روی سیستمش بدنبال جستجوی نام مردی به نام مورفیوس تغییر می‌کند. در ملاقات با این مرد، نئو در می‌یابد که واقعیت چیزی بسیار متفاوت از آنچه که او و مردم اطرافش فکر می‌کنند است. این فیلم دارای مقادیر زیادی تئوری‌های مذهبی و فلسفی است که توسط فیلسوفان متعددی مطرح شده است.

    با تماشای این فیلم به دنیایی که در آن زندگی می‌کنید شک کرده و از خود خواهید پرسید: پس واقعیت چیست؟ به یاد داشته باشید که هیچ نیروی شیطانی ما را در مورد ماهیت واقعیت نفریفته است بلکه مووضع به افکار و احساسات ما باز می‌گردد که ما را فریب می‌دهند.


    8- ممنتو (2000) - کریستوفر نولان

    بهترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    فیلم «ممنتو» (Memento) ساخت کریستوفر نولان اقتباسی از یک داستان کوتاه نوشته جاناتان نولان با عنوان «مومنتو موری» (Memento Mori) است. این تریلر نئو نوآر تحریک کننده ذهن و افکار در مسیر مخالف زمان بازگو می‌شود و به دلیل سبک روایی غیرخطی و ساختار روایی رو به عقب و بازگشتی اش، درک آن در یک بار تماشا کار دشواری است. نولان می‌خواهد که مخاطب بخشی از زندگی شخصیت لئونارد باشد. در این فیلم شاهد همه چیز از یک مامور بیمه سابق هستیم که از فراموشی رنج می‌برد و در حال تحقیق در مورد تجاوز و قتل همسرش در جریان یک سرقت است که در جریان آن و بر اثر ضربه وارد شده به سرش، او حافظه موقتش را از دست داده است و نمی‌تواند چیزی را به خاطر بسپارد.

    «ممنتو» نگاهی است به حافظه، قوه ادراک، غم، خود فریبی و انتقام انسانی که ما را با اهمیت جسم، خود بودن و حس زمان آشنا می‌کند. لودویگ ویتگنشتاین، فیلسوف مشهور، گفته است: «سگی بر این باور است که صاحبش پشت در ایستاده است، اما آیا می‌تواند باور داشته باشد که صاحبش روز بعد از فردا نیز همانجا خواهد بود؟». «ممنتو» یک فیلم بسیار پیچیده و البته تکان دهنده است و در پایان داستان از خود خواهید پرسید: «آیا این پایان لئوناردو است یا یک ممنتو دیگر در کار خواهد بود؟».


    9- درخشش ابدی یک ذهن پاک (2004) - مایکل گاندری

    بهترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    فیلم «درخشش ابدی یک ذهن پاک» (Eternal Sunshine of the Spotless Mind) یک درام کمدی رمانتیک با بازی جیم کری و کیت وینسلت است که سناریو آن توسط چارلی کافمن بزرگ نوشته شده است. این فیلم داستان زوجی را روایت می‌کند که طی یک آزمایش نامتعارف تصمیم می‌گیرند پس از یک شب درگیری خاطرات یکدیگر را برای همیشه پاک کند تا به نقطه‌ای از زندگی که پیش از درگیری بودند بازگردند. وقتی که محاسبات آنطور که انتظار می‌رفت پیش نمی‌رود همه چیز عمیق، شخصی، غنی، اما شکننده می‌شود.

    مایکل گاندری در این فیلم با ظرافت و هوشیاری حافظه، خاطرات، روابط عاطفی، از دست دادن و ارتباط بین این دو روح انسانی را به تصویر می‌کشد. این فیلم یکی از بهترین فیلم‌هایی است که رمانس، اورجینال بودن و سوررئالیسم را با هم ترکیب کرده است.


    10- چشمه (2006) - دارن آرونوفسکی

    بهترین فیلم‌های فلسفی تاریخ سینما

    فیلم «چشمه» (The Fountain) فیلمی در مورد معنویت و فناناپذیر بودن، زندگی و مرگ، عشق ابدی، درخت زندگی و چشمه جوانی است. این فیلم داستانی بسیار پیچیده دارد و با گذشت زمان نیز توانسته اعتبار و زیبایی خود را حفظ کند. در این فیلم هیو جکمن نقش تامی را بازی می‌کند که در حال انجام یک جراحی آزمایشی روی میمون هاست به این امید که درمانی برای بیماری همسرش (راشل ویز) پیدا کند. در میان این ماجرا، داستانی دیگر پدیدار می‌شود که در آن هیو یک شوالیه فاتح اسپانیایی است که توسز راشل برای پیدا کردن درخت زندگی کتاب مقدس فرستاده شده که دسترسی به آن زندگی جاودان را در پی دارد.

    سپس در داستانی دیگر هیو به عنوان یک فضانورد با درخت زندگی در فضا معلق است. او بر این باور است که همسرش جزئی از درخت بوده و وقتی که به یک سیارک به نام خیبالا نبیولا برسد با همسرش دیدار خواهد کرد. دانشمند، جنگجو و اکتشاف گر، تمام سه داستان شخصیت هیو جکمن را شکل می‌دهند که مرگ را چیزی جز دشمنی که باید شکستش دهد نمی‌بیند. در هر داستان او عشقی که در برابرش قرار دارد را نادیده می‌گیرد و تنها برای رسیدن به معجزه تلاش می‌کند.

    منبع: tasteofcinema


شوخی امین حیایی در «عصر جدید»، واقعاً نژادپرستانه بود؟

شوخی امین حیایی در «عصر جدید»، واقعاً نژادپرستانه بود؟


 

  • شوخی امین حیایی در «عصر جدید»، واقعاً نژادپرستانه بود؟

    886189

    26 تیر 1398 - 09:05

    4581 

    برترین‌ها: در برنامه عصر جدید شوخی امین حیایی با یکی از شرکت‌کنندگان باعث ایجاد واکنش‌هایی در فضای مجازی شد و عده‌ای این شوخی را با برچسب «نژادپرستی» ناروا قلمداد کرده و اهمال صدا و سیما در بازبینی برنامه و حذف این شوخی را درست ندانستند.

    ماجرا از این قرار بود که یکی از شرکت‌کنندگان در حمام حبس و همین امر باعث تاخیر حضور او در ایستگاه قطار شده بود. وی در پاسخ به سوال مجری درباره علت این تاخیر گفت که در حمام خانه دوستش بوده و قصد دوش گرفتن داشته، در این لحظه امین حیایی به شوخی گفت: «دوستت گفته برو و تا سفید نشدی بیرون نیا».

    شوخی شبه نژادپرستانه امین حیایی در عصر جدید

    پیش از هر نوع قضاوتی در مورد محتوای این جمله و استنباط محتوای نژادپرستانه از آن بهتر است تعاریف معمول از نژادپرستی را مرور کنیم.

    شوخی با نژاد در برنامه عصر جدید!

    در یک تعریف ساده، نژاد پرستی چنین معرفی می‌شود: «نژادپرستی نوعی از تبعیض است که متمرکز بر تفاوت‌های نژادی حاصل از تفاوت‌های ظاهریِ جسمی/ فیزیکی است. به عنوان مثال، چون سفید بودن نشان? برتری است و من سفیدم و تو سفید نیستی، پس من از تو برترم.» (کالبدشکافیِ نژادپرستی از منظر روانشناسی/ اسماعیل درمان)

    در کتاب «فرهنگ سیاسی» اثر داریوش آشوری برای نژادپرستی زیر نام «نژادگرایی» چنین تعریفی آورده شده‌است: «نژادگرایی نظریه‌ای است که میان نژاد (انسان) و پدیده‌های غیر زیست‌شناسی مانند دین، آداب، زبان و… رابطه ایجاد کرده برخی نژاد‌ها را برتر از دیگر نژاد‌های بشری می‌شمارد. در این نظریه برتری نژادی مستقل از شرایط محیطی و اجتماعی رشد افراد عمل کرده و دست تقدیر برخی نژاد‌های بشر را برتر و برخی دیگر را پست‌تر گردانیده‌است.»

    در تعاریف بالا «نژاد» وجه رجحان و برتری و غلبه عده‌ای از افراد بر افرا دیگر قرار می‌گیرد. در این تعاریف آنچه بارز است، بحث تزاحم حقوق و منافع است. عده‌ای در پی انحصاری کردن مزایای عمومی، تفاوت‌های بیولوژیکی، زبانی، قومی و ... را دستاویز و پایه استدلال خود قرار داده و در صدد به دست آوردن حقوق مضاعف بر می‌آیند.

    با این مقدمه آیا در اتفاقی که در برنامه عصر جدید و در کلام امین حیایی چنین چیزی محقق شد؟ از یک زاویه پاسخ منفی است چرا که تزاحم منافع در این برنامه مطرح نبوده و طرح چنین شوخی‌ای ماهیت سلب حقوقی ندارد. از زاویه‌ای دیگر، اما باید دانست که زبان خنثی نیست و همواره سویه‌های ایدئولوژیک خود را پیش می‌کشد، در زبان هیچ چیز اتفاقی و بدون تاثیرات بیرونی شکل نمی‌گیرد.

    ممکن است بسیاری از ما در هنگام سخن گفتن به این امر واقف نباشیم، اما کلام و گفتار ما مطلقا منبعث از سویه‌های ایدئولوژیکی است. محمود فتوحی در اینباره می‌نویسد: «.. برخی واژه‌ها در میان گروه‌های سیاسی، انرژی و قدرت ایدئولوژیک دارند و مثل تپانچة آماده شلیک هستند. واژه در مقام نشانة ایدئولوژیک با انبوهی از تار و پود‌های ایدئولوژیکی درهم تنیده شده و شناسنامة ایدئولوژیک دارد... از این رو نشانه‌ها تابع ارزش‌ها و عقاید یک گروه اجتماعی سازمان یافته‌اند؛ و معنای آن‌ها در چارچوب تفسیر و خوانش توافقی ایدئولوژیک محدود می‌شود.»

    اینکه واژه‌ها در چه بافتاری چه ایدئولوژی‌ای را شکل می‌دهند و القا می‌کنند، موضوعی است که بسیاری از متغیر‌ها همچون تاریخ، مسائل سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی زیست‌محیطی بر آن تاثیر می‌گذارد. اگر بخواهیم با این پیش‌فرض تئوریک گفتار امین حیایی را بررسی کنیم باید ببینیم که آیا «سیاه‌پوستی» و «سفیدپوستی» و صحبت از مسائلی که در بسیاری از کشور‌های دیگر نژادپرستانه قلمداد می‌شود، در زبان و فرهنگ و تاریخ ما نیز نژادپرستانه است؟

    کاربری نوشته بود که اگر در کشوری دیگر چنین کلامی بیان می‌شد آن شبکه را تعطیل و فرد را بازداشت می‌کردند. این سخن درستی است. امروزه درکشور‌های اروپایی و غربی طرح سخنان نژادپرستانه عملی مجرمانه محسوب می‌شود. اما این سوال که در ایران، مسائل نژادپرستی با فاکتور رنگ پوست، چقدر پیشینه داشته است شاید بتواند کمی ابعاد مسئله را شفاف‌تر کند. یک دلیل مجرمانه تلقی شدن چنین سخنانی در کشور‌های اروپایی و غربی به خاطر سابقه عریض و طویل نژادپرستی در تاریخ کشور‌های آن است.

    مثلا در آمریکا سیاهپوستان و افراد بومی تا سال‌ها از حقوق اولیه و انسانی خود محروم بوده‌اند و رنگ پوستشان علت رواداری تبعیضات گسترده بود. در قرون نوزدهم و بیستم در آمریکا سیاه‌پوستان اجازه تحصیل در مدارس سفیدپوستان را نداشتند، اموالشان غارت می‌شد، حق رای و حتی حق استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی را نداشتند و با حداقل دستمزد روزگار خود را سپری می‌کردند. حتی هنوز هم نشانه‌های برخورد نژادپرستانه با سیاه‌پوستان در آمریکا قابل مشاهده است.

    سال گذشته بسیاری از سیاه‌پوستان در اعتراض به کشته شدن یک جوان سیاه توسط پلیس اعتراض کردند. این جوان با شلیک بیست گلوله کشته شده بود و پلیس در توضیح کشتن وی گفته بود که به وسیله‌ای که این جوان در دست داشته مشکوک شده، اما آن وسیله تلفن همراه بوده. با گذشت چند دهه در این کشور هنوز هم انگشتان اتهام در هنگام وقوع حادثه‌ها، ابتدا رو به سوی سیاهان دارد.

    شوخی با نژاد در برنامه عصر جدید!

    در چنین شرایطی زبان با وجود این تاریخچه حاوی پیام‌های ایدئولوژیک خواهد بود و شاید بیان گفتار امین حیایی در این بافتار سلسه‌ای از القائات را در اذهان عمومی ایجاد کند که منجر به شکلگیری مجدد تفکر نژادپرستانه باشد، در این صورت باید قوانین نظارتی به عنوان یک اهرم بازدارنده به موضوع ورود کنند و پیگیری جدی آن در دستور کار قرار گیرد، اما در کشور ما نژادپرستی بیشتر بر بستر اقوام و ادیان در جریان بوده و کمتر در مورد سیاه یا رنگین‌پوست‌ها شاهد سوگیری‌های نژادپرستانه بوده‌ایم؛ با این تفاسیر برداشت نژادی از سخنان این بازیگر چندان مطرح نیست. در ناخوداگاه جمعی ما ایرانیان رنگ پوست عامل برتری نبوده‌است و همچنان هم این موضوع کمرنگ است، اما بحث قومیت همواره مطرح بوده و همچنان هم هست.

    اینکه دیده می‌شود برخی از بازیکنان خارجی که در لیگ فوتبال ایران مورد تمسخر قرار می‌گیرند درست است که فعلی نژادپرستانه است، اما محتوای آن با برخوردی که مثلا با «دنی آلوز» بازیکن برزیلی بارسلونا شد تفاوت بسیار دارد. چرا که ریشه‌های این دو برخورد متفاوت است.

    هر چند که تلقی محتوای نژادپرستانه از کلام امین حیایی در برنامه عصر جدید با کمی مکث و سوال روبرو است و عقبه ما، تاریخچه این شاخه از نژادپرستی را در خود ندارد، اما نباید این مسئله را از نظر دور داشت که حیطه زیست روانی ما تنها در درون مرز کشورمان نیست؛ امروزه به کمک تکنولوژی مراودات اطلاعاتی در همه حوزه‌ها بیش از پیش وجود دارد، به عبارت دیگر در این دهکده جهانی افراد از اخبار و احوال و تاریخچه یکدیگر بی‌خبر نیستند؛ در این صورت چناچه واژه‌ای یا عبارتی تلقی نژادپرستانه ایجاد می‌کند، ورای قانون، بهتر است با مراعات موازین اخلاقی و انسانی از بیان آن پرهیز شود.

    به هر روی از عوامل و مسئولین صدا و سیما انتظار می‌رود که حساسیت مضاعفی نسبت به این امور داشته باشند و با نظارتی دقیق‌تر از احتمال شکلگیری گفتمان تبعیض جلوگیری کنند. این نخستین بار نیست که محتوا‌هایی از این دست با اغماض بر روی آنتن تلوزیون می‌روند.

    مصداق‌های جنسیتی آن فراوان است. اما جامعه با واکنشی درخور ملاک‌ها و معیار‌های خود را تحمیل خواهد کرد و خواست عمومی مبنی بر ارائه محتوای درخور شان انسانیت غالب خواهد شد.